بی نام

شب قدر

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۸ ب.ظ

قدر

باید این عادت را به باد بسپارم، این قضاوت تلخ برای تک تک لحظه ها و روزهای نیامده. قضاوت فقط از توست. باید بی قضاوت باشم. آن قدر به دوردست ها نگاه کردم که تمام ساعت های نزدیکم دور شدند. خوش بختی ام مندرس شد و پوسید. آن قدر به دورِ جهان چشم دوختم که همین حوالی روزها را، همسایه های در دسترس را بی زندگی از دست دادم و برای همه فرصت ها دیر شدم، دور شدم. اکنون شب بیدار شدن از خواب هاست. شب خفتن نیست. شب بیدار ماندن و به خود آمدن است. اکنون با گفتن نام تو به تصمیم های تازه می اندیشم.

در این شب که پر از صدای استغاثه شمع ها و گریه پروانه های عاشق توست، حس می کنم خوش بختم، نه سردم است، نه باران های گل آلود چادرم را لگد می کنند. نه از صدای آرزوهای نیامده می ترسم، نه هراس ناکامی های جهان را یک به یک در کمینم. خوش بختم. در اتاقم بر روی سرزمین سجاده تک و تنها، باران مهر تو می بارد. اتاق را در آغوش می گیرم و بر بال سجاده به ملکوت پرواز می کنم. تمام فرشتگان با لهجه های آسمان های دور، با من هم پرواز می شوند.

چه روزها که بر من گذشت. خواب هایی که دیده بودم، تعبیر نشد و گناه و خطا تمام کردارم را از هم پاشید. روزها گذشت، نه تو بر من خشم گرفتی، نه ساعت نزول برکت ها تغییر کرده. فقط این نیست. اینکه فراموش کردم به آغوش شکرگزاری تو هر لحظه روی بیاورم. فقط این نیست که از کنار نگاه عاشقانه تو پر طمطراق و سر به هوا رد شدم. چیزهای بیشتری برای گریه کردن دارم برای از شرم، به زبان نیاوردن، اما تو مثل همیشه خبردار هستی و من نمی دانم پس از بی قضاوتی دست هایم، پس از استغفار و ثنای تو آیا به رهایی بی گناهی و عافیت می رسم.

مگر نمی دانستم لحظه ها چشم های نگران و بینای تواند؟ مگر خبر نداشتم که اوقات را اراده تو میان شهرها و کشورهای جهان تقسیم می کند؟ چه جاهل بودم در اعتقاد خویش به بادها و دعاهای سرنوشت. چه هراس بیهوده ای بود که سفره مرا می گسترد و جمع می کرد بی آنکه یقین به رزق بی کران تو داشته باشم. چرا گمان داشتم که باید تمام پشتِ پنجره ها بایستم و روزگار را تعقیب کنم برای نصیب خویش؟ چرا از فراموشی مهر تو به سمتِ خلوتگاه تو را خواستن نمی گریختم؟ چرا از تو، شفای گریز از وسوسه ها را درخواست نمی کردم.

اکنون باز هم تویی که باید مرا عفو کنی. هر کجا که ترسی از بی نصیبی داشته ام، جسارت به تدبیر تو بوده است. با وجود آن همه روشنایی نیاموختم که دستان تو برای آروزهایم کافی است. من چه بی نگاه بودم که رستگاری زودرس خود را از آغوش تو نمی فهمیدم. تو صبح بودی من، ولی تاریک در جوار حضور تو نفس می زدم. چه قدر صبر کردی، تا سرانجام به لبخندت چشم دوختم. دانشت را ایمان آوردم. پیش چشمان تو سال های سال از تو دور بودم. چه صبری داشتی که تا امروز همواره با من سخن گفتی. تمام این ایامِ گنه کاری مرا دوست داشتی. مرا دوست....

این کتاب قدیم که تمام حرمت نام تو در اوست، پشت و پناه من است. پا در میانی امشب برای گذشتن تو از خطاهایم، بر دوش این کتاب است. این کتاب را که سخنان ازلی و ابدی توست، بر سینه می فشارم و به شفاعت اشک های خویش به درگاه تو می آورم. چه مهربان بوده با من، همیشه این کتاب! چه رازها بر من گشوده، چه خطاها از من بخشیده، چه بلاها از من دور کرده. امشب که تمام القاب و عناوین متبرک را بر لب آوردم تا تو به سوی من نگاهی بیندازی، بی تاب شنیدن صدایت کتاب تو را بر سر می گیرم و به تمجید بلند بالایی ات عذرخواه تو می گردم. اکنون امیدِ آن است که مرا بخشیده باشی. اکنون با من سخنی بگو از کلمات عاشقانه و جاودانه خویش. حتماً باید سخنی از اجابت دعای من بگویی، وقتی صدایی را برای دوختن لب های تردید می خواهم. مرا در میان گریه ها و الغیاث ها رها مکن. روزی سه بار دست هایم را شسته ام تا خانه ات را در بکوبم. پیر شدم در فریادهای «تنها تو باید باشی». اکنون از گناهان خویش خسته ام. تو مرا به منزلِ دوری از ابلیس ببر.

کتاب را می گشایم. واژگان مقدس آغاز می شوند. با من حرف می زنند و مرا از اسارت وقیح ندانسته ها می رهانند. جواب های شگفت رخ می نمایند. سؤال های غریب محو می شوند و تردید های بیهوده را طنین مصمم جملات، لگدکوب می کند. من این کتاب را دوست دارم. کتاب را می گشایم. ناگاه «صدای تو را دریافتن»، در اتاق می پاشد. از پشت این صدا سرک می کشم. دست های خالقانه تو را می بینم که واژگان را کنار هم می نشاند و سرنوشت مرا رقم می زند و فصل های مرا به ارتعاش در می آورد تا نغمه های خوش بختی ام را در همه گوشه های زندگی بشنوم.

چه باران شفایی از آسمان تو می بارد بر سطح ادراکم. چه بی دریغ پشت پنهان کلامت را می بینم و اشاراتِ صدایت را بی هیچ ابهامی می فهمم. تنها از تو بر می آید که با واژه هایی نه چندان بعید، روزها و هفته های عمر مرا پیش گویی کنی. باید برای از بر کردن حقایق تو مهیا شوم. آیا کسی به صراحت تو کلمات ساده را می تواند به رخساری فرمان روا بدل کند؟ نام تمام فصل ها و روزهای هفته، نام تمام گل ها و میوه ها، تنها از زبان تو آیه های مقدس می شوند. کتاب ات پیغامِ بی شک پذیرفتنی است که خود تنها گواه راست بودن خویش است.

شب فرصت ها

سید رضا طاهری

شب قدر، فرصتی در دل فرصت و موهبتی افزون بر موهبت دیگر است. برای آنها که آن همه شب را از دست دادند، فرصتی دیگر روی نمود تا این بر جای ماندگان از قافله رمضان را به قافله برساند، و آنها را هم پای شب زنده داران این شب و بیداران این لحظه ها قرار دهد و خدا در این شب سرنوشت و تقدیر، حتی کم ترین بهانه را هم در توجیه گنه کاری بندگانش می پذیرد و ناچیزترین عذرخواهی را هم قبول می کند و این گونه هست که پروردگار در این شب، آسان می بخشد و به سادگی قبول توبه می کند و بیش از هر زمان دیگر دعاها را مستجاب می کند و رحمت و مغفرت خود را به حراج می گذارد تا ارزان تر از هر وقت دیگر به پای تو ـ اگر خریدار باشی ـ بریزد و ساده و کم خرج، آن همه فیض و کرامت را نثار تو کند و اینک همه چیز برای سودی بزرگ آماده است، و همه درهای رحمت باز است، و همه جور بهانه و عذرخواهی در کوتاهی ها و تبه کاری ها و کژی ها پذیرفته می شود و آدمی چه نگون بخت خواهد بود که در کنار اقیانوس باشد و لبی تر نکند و دستی به آب نرساند.

از سر کوی تو هر کاو به ملالت برود

نرود کارش و آخر به خجالت برود

سالک از نورِ هدایت ببرد راه به دوست

که به جایی نرسد گر به ضلالت برود

ای دلیل دل گمگشته، خدا را مددی

که غریب ار نبرد ره به دلالت برود

حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی

بو که1 از لوح دلت نقش جهالت برود2

اینک این شب قدر، نورانی ترین شب سال و پرفروغ ترین شب رمضان، شبی که خدا در آن، با همه آیاتش زمینی شد و از آنِ خاکیان گشت؛ شبی که خداوند، کلمات شد و بر قلب پیامبرش فرود آمد تا جمالش که اینک قرآن شده است، دیدنی شود و جلوه اش، تماشایی. آن همه فروغ و آن همه جلوه، برای آن است که تو از همه سر بگردانی و مستقیم به نظاره او بنشینی. هیچ گاه معبود به اندازه امشب، نقاب از چهره نگشود و هیچ وقت مانند امشب، بندگانش را به تماشای خویش فرا نخواند. می ماند، چشم های تو! اگر پرده ها را از برابرش کنار بزنی، او را امشب، بهتر و زیباتر از هر زمان دیگر تماشا خواهی کرد؛ درست مانند ماه کامل در شب چهارده در آسمانی صاف، که بهتر و دلپذیرتر از هر زمان دیگر، دیدنی خواهد بود. به راستی، چگونه ما ـ به تعبیر حافظ ـ «قدر این مرتبه را» خواهیم شناخت که «شاه خوبان، منظور گدایان شده» است. حافظ چنین می سراید:

ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای

قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه

حافظا! در دل تنگت چو فرود آمد یار

خانه از غیر، نپرداخته ای یعنی چه3

خوشا «فرخنده شبی» که «مبارک سحری» در پی دارد و عارف در هوای چنین سحری، شب بیدار و نگران است. او در صحرای انبوه تاریکی، چون پرتویی در تار و پود شب، روان است و از برکت بیداری او سکوت و سکونِ تاریکی جهان را در دست های پنهانش نمی خواباند. جویبار مهتابی به نرمی در این تاریکی و سکوت، به سوی سحر می آید و سحرگاه «هاتف کوی دوست»، جام جهان بین خورشید را در کف او می نهد و از راز دو جهان، آگاهش می کند. شبی که چنین سحری در خود دارد، «شب قدر» است، با روشنی بسیار خورشید و با جلوه بسیار دیدار. خوشا آگاهی عارف سحرخیزی که در هوای «رخ مهر» است، و خورشید روشنی روی خود را نثار جانش می کند.

اما این سحر، پیش از برآمدن آفتاب که دیگر تاریکی رنگ باخته و چادرش را از تن طبیعت برداشته نیست، بلکه سحری است در ظلمت شبانه، در دل و در ژرفای شب. آن گاه که ظلمت جهان، گرداگرد عارف را فرا گرفته و او را در زندان خود دارد، روشنایی سحرگاه، در جان او می تابد و اندوه که در اندرون او نشسته بود، ناچیز و تباه می شود و آن «خلوت گزیده سحرخیز» در نهایت ظلمت، روشن می شود؛ مثل ستاره قطبی که در شب تاریک، دلی روشن دارد و مثل روشنایی آب حیات که در غار تاریکی است، سحر بیداردلان شب قدر نیز نور باطن است در ظلمت ظاهر.4

1. باشد که.

2. دیوان حافظ، تصحیح: غنی ـ قزوینی، ص206، غزل 222.

3. دیوان، ص317، غزل 42.

4. شاهرخ مسکوب، در کوی دوست، صص 24 و 25.

پیشنهادهای برنامه ای

محورهای برنامه ای

1. همان گونه که شب قدر، نامعلوم است، حقیقت آن نیز نامعلوم است.

2. پنج تن، حقیقت لیلة القدرند.

3. آنچه در شب قدر، مهم است، کیفیت گرایی است، مثل اندیشه نمودن و عبادت همراه با حضور قلب و اندیشه، نه کمیت گرایی، مثل فراوان خواندن نافله و ذکر و قرائت قرآن.

4. از آداب مهم شب قدر، بیدار بودن تا سحر و پرداختن به عبادت است.

5. نماز و عبادت در شب قدر، در رقم خوردن سرنوشت دلخواه، اثرگذار است.

6. در دعای قرآن به سر، به قرآن توجه ویژه ای شده، و از آن به عنوان نقشی محوری، یاد شده است.

بایدها و نبایدها

معمولاً در شب های قدر، از همه شبکه های سیما، مراسم قرآن به سر گرفتن پخش می شود.

این کار رسانه بسی درخور ستایش است و در ایجاد اشتیاق و اقبال نسبت به انجام باشکوه مراسم شب قدر اثرگذار است. پرسش این است که آیا لزوماً شب قدر، از آنِ کسانی است که حتماً باید در آن شب ها به مساجد بشتابند و در دلِ اجتماع به دنبال برآورده شدن حوایج خویش و بهره بردن از فیوضات شب های قدر باشند؟

آیا انجام مراسم قرآن به سر گرفتن در خانه و در مکانی خلوت، نتیجه بخش نیست؟

آیا اگر کسی به هر دلیلی، موفق به حضور مساجد نشود، زیان می بیند و نباید به خیرات متراکم در شب قدر دل بندد؟

آیا می توان برای همه مردم با هرگونه سلیقه و گرایش، تنها نسخه ای تجویز کرد و آن شتافتن به سوی اجتماعات برای انجام مراسم شب قدر و قرآن به سر باشد؟

آیا تاکنون رسانه به این نکته مهم پرداخته است که با توجه به اصل «تفاوت های فردی»، چه بسا صلاح بعضی ها در این باشد که در خانه و در خلوت دلخواه خویش، به دنبال کسب فیض در شب قدر باشند؟ چه بسا اگر این گونه افراد به سوی اجتماع بشتابند، بهره ای نصیبشان نشود.

بنابراین، بایسته است که رسانه، ضمن آنکه به مسئله حضور در مساجد و اجتماع انبوه مردم برای قرآن به سر توجه دارد، و کار درستی نیز است؛ به این نکته یاد شده نیم نگاهی داشته باشد و با استفاده از کارشناسان و در صورت امکان ساختن فیلم و سریال، به موضوع تفاوت های فردی در این باره بپردازد و یادآور شود که عدم توفیق در رفتن به مساجد در شب های قدر، لزوماً به معنای هدر دادن و تباه ساختن این شب ها نیست، چنان که شتافتن به سوی مساجد در این شب ها ـ با وجود فایده های بزرگ و فراوانی که می تواند داشته باشد ـ لزوماً به معنای رسیدن به فیض های نهفته در شب های قدر نیست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۸
سید محمد مهدی حسینی

شب قدر

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۵۹ ق.ظ

فضیلت و اعمال شب قدر

از پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز نقل است: از خداوند به دور باد و نفرین بر کسی که به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود.

 

"انس بن مالک" از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمودند: ماه مبارک به شما رو آورده است و در این ماه شبی است که برتر از هزار ماه است و هر کس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بی‌نصیب مانده است و محروم نمی‌ماند از برکات شب قدر، مگر کسی که خویشتن را محروم کرده است.

 

از امام باقر (ع) نیز درباره به وجود آمدن شب قدر نقل است: که اگر خداوند کارهای مؤمنان را چند برابر نکند به سر حد کمال نمی‌رسند، اما از راه لطف کارهای نیکوی آن‌ها را چند برابر می‌فرماید تا کاستی هایشان جبران شود.

بر این اساس، راز سعادتمند شدن انسان‌ها در شب قدر، عمل اختیاری صالحی است که با عنایت خداوند، برکت یافته و چند برابر می‌شود.

 

از حضرت رسول (ص) نیز پیرامون شب زنده داری شب قدر نقل است که فرمودند: کسی که شب قدر را شب زنده‌داری کند، تا شب قدر آینده، عذاب دوزخ از او دور گردد.

 

امام موسی بن جعفر (ع) نیز درباره شب قدر فرمودند: کسی که در شب قدر غسل کرده و تا سپیده صبح شب زنده‌داری کند، گناهانش آمرزیده می‌شود.

 

تمامی این روایات بر این مطلب دلالت دارند که برخی مقدرات و پاداش‌ها، مانند دور شدن از عذاب دوزخ، نتیجه کار خود بندگان است و سرنوشت هر انسانی در شب قدر به دست خودش رقم می‌خورد.

در شب قدر به خواندن دعاهایی از جمله "جوش کبیر"، "دعای افتتاح" و "ابوحمزه ثمالی" سفارش شده زیرا انسان با یادآوری لطف، گذشت، کرم، رحمت و بخشش بی‌پایان خدای مهربان او را در کنار و دستگیر خویش می‌بیند و نور امید در دلش می درخشد.

 

اعمال شب های قدر
شب نوزدهم :این شب با عظمت آغاز شبهاى قدر است،و شب قدر آن شبى است که در طول سال،شبى به خوبى‏ و فضلیت آن یافت نمی ‏شود،و عمل در این شب (شب قدر)از عمل در طول هزار ماه بهتر است،و تقدیر امور سال در این شب صورت‏ می‏گیرد،و فرشتگان و روح که اعظم فرشتگان الهى است،در این شب به اذن پروردگار به زمین فرود می ‏آیند،و به محضر امام زمان(عج) می ‏رسند و آنچه را که براى هر فرد مقدّر شده بر آن حضرت عرضه می‏دارند.

 

و اعمال شبهاى قدر بر دو نوع است: یکى اعمالى که در هر سه شب باید انجام داد،و دیگر اعمالى که مخصوص به هر یک از شبهاى قدر است

 

 اوّل:اعمالى است که در هر سه شب باید انجام داد،و آن چند عمل است:

اوّل:غسل کردند.علاّمه مجلسى فرموده‏ بهتر است غسل شب قدر در هنگام غروب آفتاب انجام گیرد،که نماز شام را با غسل بخواند.

 

دوم:دو رکعت نماز که‏ در هر رکعت پس از سوره«حمد»،هفت مرتبه«توحید»خوانده،و پس از فراغت از نماز هفتاد مرتبه بگوید،استغفر اللّه و اتوب الیه در روایت نبوى است:که از جاى برنخیزد تا خدا او و پدر و مادرش را بیامرزد،تا آخر خبر. سوم:قرآن مجید را باز کند و در برابر خود گرفته و بگوید:


اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتَابِکَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَ أَسْمَاؤُکَ الْحُسْنَى وَ مَا یُخَافُ وَ یُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقَائِکَ مِنَ النَّارِ.


خداى از تو درخواست مى‏کنم به حق کتاب نازل شده‏ات،و آنچه در آن است،و در آن است نام بزرگت‏ترت،و نامهاى نیکوترت‏ و آنچه بیم‏انگیز است و امیدبخش،اینکه مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهى.


سپس هر حاجت که دارد بخواهد.


اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ
خدایا به حق این قرآن،و به حق کسى‏که آن را بر او فرستادى،و به حق‏ هر مؤمنى که او را در قرآن ستودى،و به حق خود بر آنان،پس احدى شناساتر از تو به حق تو نیست
سپس ده مرتبه بگوید:

بِکَ یَا اللَّهُ(به ذاتت اى خدا)....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدٍ (به حق محمّد)....،و ده مرتبه بِعَلِیٍّ  (به حق على)،و ده مرتبه بِفَاطِمَةَ (به حق فاطمه)....،و ده مرتبه بِالْحَسَنِ (به حق حسن)...،و ده مرتبه بِالْحُسَیْنِ (به حق حسین‏).....،و ده مرتبه  بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (به حق على بن الحسین)....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (به حق محمّد بن على).....،و ده مرتبه  بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (به حق جعفر بن محمّد )......،و ده مرتبه بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ  (به حق موسى بن جعفر).....،و ده مرتبه بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى (به حق على بن موسى).....،و ده مرتبه بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (به حق محمد بن على).....، ده مرتبه  بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ (به حق على بن محمّد )....،و ده مرتبه بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (به حق حسین بن على).....،و ده مرتبه  بِالْحُجَّةِ (به حق حجّت).


پس هر حاجتى که دارى از خدا بخواه.

 

پنجم:حضرت سید الشهّدا علیه السّلام‏ را زیارت کند.در روایت آمده:هنگامى که شب قدر مى‏شود،منادى از آسمان هفتم از پشت عرش ندا سر می دهد که خدا هرکه را به زیارت مزار امام حسین علیه السّلام آمده آمرزید.

 

ششم:این شبها (شب های قدر) را احیا بدارد،روایت شده هرکه شب‏ قدر را احیا بدارد،گناهانش آمرزیده مى‏شود،هرچند به شماره ستارگان آسمان و سنگینى کوهها و پیمانه دریاها باشد.

 

هفتم:صد رکعت نماز بجا آورد،که فضلیت بسیار دارد و بهتر آن است که در هر رکعت پس از سوره«حمد»،ده‏ مرتبه«توحید»بخواند.هشتم:این دعا را بخواند،


اللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ عَبْدا دَاخِرا لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعا وَ لا ضَرّا وَ لا أَصْرِفُ عَنْهَ

 

سُوءا أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ لَکَ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةِ حِیلَتِی فَصَلِّ عَلَى

 

مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ

 

فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ أَتْمِمْ عَلَیَّ مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ

 

الْفَقِیرُ الْمَهِینُ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِی نَاسِیا لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لا [غَافِلا] لِإِحْسَانِکَ

 

فِیمَا أَعْطَیْتَنِی وَ لا آیِسا مِنْ إِجَابَتِکَ وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ [کُنْتُ‏] أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ

 

شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ


خدایا شام کردم درحالى‏که براى تو تنها بنده کوچک و خوارى هستم،که براى خویش سود و زیانى را به دست ندارم،و نمى‏توانم از خود پیش‏آمد بدى را بازگردانم،به این امر بر خویش گواهى مى‏دهم،و در پیشگاهت به ناتوانى و کمى چاره‏ام اعتراف مى‏کنم،خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و آنچه را به من و همه مردان و زنان مؤمن،از آمرزش در این شب وعده دادى وفا کن، و آنچه را به من عنایت فرموده‏اى کامل ساز،که من بنده بیچاره،درمانده،ناتوان،تهیدست خوار توام.خدایا مرا فراموش کننده‏ ذکرت قرار مده،در آنچه سزاوار آنم فرمودى،و نه فراموش کننده احسانت،در آنچه عطایم نمودى،و نه ناامید از اجابتت،گرچه مدّت زمانى طولانى گردد،چه در خوشى یا ناخوشى،یا سختى،یا آسانى،یا عافیت،یا بلا،یا تنگدستى،یا در نعمت‏ همانا تو شنونده دعایى.


این دعا را کفعمى از امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که در شب های قدر،در حال قیام و قعود و رکوع و سجود مى‏خواندند،و علاّمه مجلسى فرموده:بهترین اعمال در این شبها،درخواست آمرزش و دعا است،براى‏ حوایج دنیا و آخرت خود،و پدر و مادر و خویشان،و برادران و خواهران مؤمن،چه آنان‏که زنده‏اند،و چه آنان‏که از دنیا رفته‏اند،و خواندن اذکار،و صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السّلام به هر اندازه که بتواند و در بعضى از روایات وارد شده:دعاى‏ جوشن کبیر را در این سه شب بخواند.فقیر گوید:که دعاى جوشن کبیر را در بخشهاى پیش آورده‏ام.روایت شده که خدمت‏ رسول خدا صلى اللّه علیه و آله عرض شد:اگر شب قدر را یافتم،از خداى خود چه بخواهم؟فرمود:عافیت. دوّم:اعمال مخصوص هر یک از این شبها است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۹
سید محمد مهدی حسینی

رمضان

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۲۳ ق.ظ

نام رمضان

کلمه «رَمَضان»، مصدر از ماده «ر‌م‌ض» به معنای شدت گرما، ریگ سوزان و سوختن پا از گرمای زمین به کار رفته است.[۱] برخی لغت‌شناسان برآن‌اند که علت نامگذاری آن ماه خاص به رمضان، شدت گرمای فصلی است که ماه در آن قرار داشته است و این نامگذاری ارتباطی با تکلیف روزه ندارد زیرا تکلیف روزه پس از اسلام بر عهده مسلمانان گذاشته شد و رمضان پیش از اسلام نیز نام این ماه بوده است.[۲]

در منابع آمده است که نام رمضان به تنهایی گفته نشود و «ماه رمضان» باید گفت؛ زیرا یکی از اسماء الهی است.[۳]

ماه رمضان در قرآن

واژه رمضان یک بار در قرآن ذکر شده است[۴] و تنها ماهی است که نام آن در قرآن آمده است. شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَبَینَاتٍ مِّنَ الْهُدَیٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیصُمْهُ ۖ... (ترجمه: ماه رمضان [همان ماه‌] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [کتابی] که مردم را راهبر، و [متضمّن‌] دلایل آشکار هدایت، و [میزان‌] تشخیص حق از باطل است. پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد، و کسی که بیمار یا در سفر است [باید به شماره آن،] تعدادی از روزهای دیگر [را روزه بدارد]...)[ بقره–۱۸۵]

ماه رمضان در روایات

در عظمت و اعمال این ماه روایات فراوانی از معصومین(ع) نقل شده است. خطبه شعبانیه پیامبر در آخرین جمعه ماه شعبان، از روایات معروف در فضیلت ماه رمضان است. برخی از اوصاف و فضیلت‌های ماه رمضان که در روایات آمده‌است عبارت است از:

  • بنابر خطبه شعبانیه، مردم در آن به مهمانی خدا دعوت شده‌اند. شب قدر در این ماه است و بهتر از هزار ماه است. احیا و نمازگزاردن در یک شب از شبهای آن برابر با نماز هفتاد شب در ماه‌های دیگر است. ماه صبر است و پاداش صبر بهشت خداست. ماه همدردی است. ماهی است که روزی بندگان مؤمن افزون می‌شود. پاداش آنکه در این ماه مؤمنی را افطار دهد، با آزادکردن بنده برابر است.[۵]
  • ماه رمضان همنام یکی از نام‌های خداست[۶]
  • ماهی که اگر ارزش آن شناخته شود انسان آرزو می‌کند تمام سال رمضان باشد؛[۷]
  • ماه مغفرتی که اگر بنده‌ای در آن بخشیده نشود امیدی به آمرزش او در سایر ماه‌ها نیست؛[۸]
  • ماه نزول کتاب‌های آسمانی[۹]
  • ماه خدا[۱۰]
  • ماه رحمت و بخشایش الهی[۱۱]
  • ماه سوختن گناهان[۱۲]
  • ماه گشوده شدن درهای آسمان[۱۳]
  • ماه مضاعف شدن پاداشها[۱۴]
  • بهار قرآن[۱۵]
  • ماه بسته‌شدن درهای جهنم
  • ماه گشوده‌شدن درهای بهشت
  • ماه به زنجیر کشیده شدن شیاطین[۱۶]

بر اساس حدیثی از امام صادق(ع)، خوش اخلاقی در این ماه باعث ثبات قدم شخص بر روی پل صراط خواهد شد.[۱۷]

وقوع صیحه آسمانی در این ماه

در روایات آمده است «صیحه آسمانی» -که یکی از علائم ظهور امام زمان(عج) است- در این ماه اتفاق خواهد افتاد. برخی از روایات از کسوف خورشید در روز سیزدهم یا چهاردهم ماه رمضان و خسوف ماه در بیست و پنجم همان ماه به صورتی غیر منتظره خبر می‌دهد.[نیازمند منبع]

ماه نزول کتاب‌های آسمانی

بر اساس برخی روایات، قرآن کریم، انجیل، تورات، صُحُف و زبور در این ماه نازل شده‌اند.[۱۸]

تعیین آغاز و پایان رمضان

رمضان نیز مانند دیگر ماه‌های قمری با رؤیت هلال آغاز و با رؤیت هلال ماه بعد یا گذشت ۳۰ روز از هلال قبلی پایان می‌یابد. از جمله امور مستحب در آغاز ماه رمضان، استهلال هلال ماه است.[۱۹]

برخی احادیث، ماه رمضان را همیشه سی روزه دانسته[۲۰] و گروهی از فقهای قدیم بدان قائل بودند[۲۱] اما در مقابل، بعضی روایات بیان می‌کند که ماه رمضان همچون دیگر ماه‌ها در نوسان است؛ می‌تواند ۲۹ یا ۳۰ روزه باشد.[۲۲] بیشتر فقها قائل به این دیدگاه‌اند.[۲۳]

اعمال ماه رمضان

ماه رمضان مهمترین ماه عبادت مسلمانان است و در روایات، اعمال و عبادت‌های مختلفی برای این ماه نقل شده است. برخی از این اعمال مشترک‌اند و برای تمام روزهای ماه رمضان توصیه شده‌اند و برخی نیز اختصاص به روزهایی خاص دارند. تلاوت قرآن، شب‌زنده‌داری، نماز‌خواندن در شب‌های این ماه، صدقه‌دادن، اعتکاف در ده روز آخر و ... از اعمال این ماه شمرده شده است.

وقایع مهم ماه رمضان

نوشتار اصلی: وقایع ماه رمضان

در روایتی نزول کتاب‌های آسمانی صحف و تورات و انجیل و نیز قرآن در ماه رمضان دانسته شده است.[۲۴]

روز قدس

نوشتار اصلی: روز قدس

امام خمینی برای زنده نگه داشتن مسئلۀ فلسطین، آخرین جمعۀ ماه رمضان را روز قدس نامید. هر ساله در این روز، مسلمانان کشورهای مختلف در حمایت از مردم فلسطین راهپیمایی می‌کنند.

آداب و رسوم مردم

در جوامع اسلامی، آداب و رسوم ماه رمضان گوناگون و گسترده است.

آداب پیش از رمضان

  • خانه‌تکانی، نظافت مساجد، اماکن مذهبی، محله‌ها و بازارها در روزهای مانده به رمضان.[۲۵]
  • فراهم‌آوردن مواد غذایی و مایحتاج ماه رمضان[۲۶]
  • آشتی‌کنان[۲۷]
  • اعزام مبلغان به شهرها و آبادی‌ها برای بیان اصول و احکام شرعی[۲۸]
  • مراسم کلوخ‌اندازان؛ در روز آخر شعبان، مردم در خانه‌های بزرگ‌ترها یا باغها و تفرج‌گاه‌های جمع می‌شدند و شادی می‌کردند. در این جشن خوراکی مخصوص داشتند.[۲۹]
  • روزه پیشواز یا پیشباز؛ روزه اول، وسط و آخر ماه رجب و شعبان به عنوان روزه پیشواز مرسوم بوده است. گاهی هم یک تا سه روز قبل از رمضان، به عنوان پیشباز رمضان روزه می‌گیرند.[۳۰]

آداب رؤیت هلال

آداب ماه

  • چراغانی و آذین‌بندی مساجد و خیابانها و ... طبل و دهل‌زنی در آغاز رمضان[۳۱]
  • ارسال پبام‌های تبریک در قالب نظم و نثر از سوی مردم به‌ویژه ادبا و شعرا[۳۲]
  • اعلام وقت سحر و بیدارکردن مردم به شیوه‌های گوناگون مانند دوره‌گردی مؤذنان و جارچیان در خیابان‌ها[۳۳]، برافروختن فانوس در گلدسته‌ها[۳۴]، طبل و شیپور نواختن[۳۵]، کوبیدن در خانه‌ها[۳۶]، شلیک توپ[۳۷] و زدن بوق حمام‌ها[۳۸].
روش‌های قدیمی برای آگاهی از وقت شرعی غروب و زمان افطار، شبیه روش‌های اعلام سحر بوده است. با پیشرفت ابزارها و وسائل اطلاع‌رسانی هر دوره، تغییر کرده و جای خود را به رادیو، تلویزیون و پخش اذان از بلندگوهای مساجد داده است.

ثبت آداب و رسوم ماه رمضان در فهرست میراث معنوی ایران، نشان از اهمیت این فرهنگ در میان ایرانیان دارد که هر کدام به نوعی و با توجه به خاستگاه اعتقادی و آیینی خود این روزها را گرامی می‌دارند.[۳۹]

از دیرباز، مردم از ابتدای این ماه روزانه یک جزء قرآن تلاوت کرده و تا پایان ماه یک ختم قرآن انجام می‌دادند. در گذشته این ختم‌ها بیشتر در مساجد صورت می‌گرفت و امروزه رادیو و تلوزیون بخشی از این فرهنگ را به عهده گرفته‌اند. مساجد و زیارتگاه‌ها در این ماه رونق زیادی دارند.

در بسیاری از شهرها به هنگام افطار مغازه‌ها تعطیل شده و خیابان‌ها خلوت می‌شود،[۴۰] در برخی مساجد نماز جماعت بلافاصله پس از اذان مغرب و با سرعت خوانده می‌شود و در برخی پس از صرف افطار اقامه شده و بعد از آن برنامه‌های سخنرانی و مناجات برگزار می‌گردد. در شب‌های تابستان، مردم پس از افطار به برنامه‌های مختلفی مانند خرید و شب‌نشینی می‌پردازند و تعطیلی هنگام افطار را با فعالیت‌های تا نزدیک سحر جبران می‌کنند. برنامه‌های متعدد ورزشی مانند جام رمضان نیز پس از افطار برگزار می‌گردد. امروزه سریال‌های متعدد تلوزیونی با محتوایی که تلاش می‌شود ارتباطی به معنویت داشته باشد جایگزین بخشی از این فعالیت‌ها شده است.

شب میلاد امام حسن (ع) و ایام شهادت امام علی (ع) نیز در سراسر مناطق شیعه‌نشین با برنامه‌های خاص مولودی و عزاداری از بقیه روزها ممتاز می‌شود. افطاری دادن و کمک به نیازمندان و ایتام در این روزها پررنگ‌تر انجام می‌گیرد.

اذان مؤذن زاده اردبیلی، دعای سحر و مناجات ربنا به هنگام افطار از نواهای ماندگار این ایام‌اند.

سنت‌های محلی

در برخی از مناطق به نوجوانانی که اولین سال روزه آنان است هدایایی داده می‌شود.[۴۱][۴۲] دید و بازدید، افطاری و رفع کدورتها نیز از برنامه‌های مردم در این ماه است.[۴۳][۴۴][۴۵] سنت‌هایی همچون طبل زدن، کلوخ اندازان، مراسم دوست دوست، سحر خوانی و گرگیعان در نواحی مختلف از دیگر برنامه‌های این ماه است.[۴۶]

در مناطق عرب نشین، هر شب مراسم روضه خوانی و سخنرانی در حسینیه‌ها، خانه‌ها و مساجد برگزار می‌شود. پذیرایی در این مراسم معمولا قهوه با آدابی خاص است.[۴۷]

خوراکی‌ها

استفاده از خرما، زولبیا بامیه، شیرینی‌های محلی و غذاهایی مانند انواع آش‌ها، شله‌زرد و شیربرنج در این ماه بیشتر می‌شود.[۴۸][۴۹][۵۰][۵۱] در برخی مناطق، هر شب سفره‌های افطاری ساده‌ای در مساجد انداخته می‌شود.[۵۲]

ایران قدیم

تا چند دهه قبل، ماه رمضان برای مردم ایران شبیه نوروز بود. در این ماه بهترین خواروبار با نازل‌ترین قیمت‌ها به دکان‌ها می‌آمد و خریدها متناسب با آن زمان، چندبرابر می‌شد. از آخرین روزهای شعبان، پیشواز شروع می‌شد. زن‌ها خانه را تمیز کرده، آذوقه و خواروبار می‌خریدند و مردها به غبارروبی مساجد می‌رفتند.[۵۳]

توپ سحر

در آن زمان که خبری از رادیو و تلویزیون برای اعلام اوقات شرعی به مردم نبود زمان سحر و طلوع و غروب خورشید با صدای طبل، دُهُل، نَقّاره و دَف‌زنی اعلام می‌شد. در برخی شهرهای بزرگ، اعلام زمان سحر و افطار با شلیک گلوله توپ همراه بود. در تهران هر گوشه‌ای از شهر دو توپ جنگی کار گذاشته می‌شد که این توپ‌ها هنگام سحر و اذان مغرب ۳ بار شلیک می‌کردند. مردم البته به همین‌ها بسنده نکرده و برای جا نماندن در و همسایه از قافله سحری‌خوران، چشم به چراغ همدیگر داشتند و به دیوار هم مشت می‌کوبیدند تا بیدارشان کنند.[۵۴] در دیگر شهرها نیر رسوم خاصی برای بیدار شدن وجود داشت که برخی از آن‌ها تا به امروز اجرا می‌شوند، در مناطق کردنشین با موسیقی و آوازهایی از جمله آواز مرحبا و الوداع[۵۵] این کار صورت می‌گرفت.

صدای مناجات و دعای سحر و سحری خوردن سر و صدایی در شهر ایجاد می‌کرد که جعفر شهری در کتاب طهران قدیم آن را این‌گونه روایت می‌کند:

«این غوغا و هیاهو در سحرها به جایی می‌رسید که شهر یکپارچه بانگ و فریاد می‌گردید، تا آنجا که نقلی است: دیپلماتی اروپایی هنگام سحر ماه رمضان وارد شهر می‌شود، وقتی آن غوغا و ولوله می‌شنود به گمان آنکه مردم به اعتراض برخاسته یا انقلاب شده است بازگشته، فرار می‌کند.»[۵۶]

در این ماه کارها تقریباً تعطیل می‌شد و مردم به عبادت مشغول بودند و عروسی کمتر اتفاق می‌افتاد.[۵۷]

مساجد و امامزاده‌ها

در تهران نیز مردم در این ماه بیشتر در مساجد و صحن‌های امام‌زاده‌ها و زیارتگاه‌ها و این قبیل اماکن جمع می‌شدند که مسجد شاه (مسجد امام) در درجه اول آن قرار می‌گرفت، این مسجد که وسعت آن در گذشته زیادتر از وسعت فعلی آن بود، در ماه رمضان پاتوق بساطی‌ها و خرده‌فروشی‌های محل می‌شد. مسجد سپهسالار و کوچه پشت آن و صحن امامزادگان سید اسماعیل، سید نصرالدین، یحیی و محوطه‌ها و کوچه‌های اطراف آن‌ها هم در ماه رمضان پاتوق معاملات می‌شدند.[۵۸]

زورخانه و قهوه‌خانه

در شب‌های رمضان هم مردم برای خود سرگرمی‌هایی داشتند؛ عده‌ای بعد از افطار و خواندن نماز از یک محل به محل دیگری برای دید و بازدید می‌رفتند. آنها که ورزشکار بودند از مسجد و وعظ راهی زورخانه می‌شدند[۵۹] و جوان‌تر‌ها گاهی به قهوه‌خانه‌ها سر می‌زدند.

کشته شدن ابن ملجم

آخرین مراسم ماه رمضان قبل از عید فطر در شب و روز بیست و هفتم اجرا می‌شد. برخی روز بیست وهفتم رمضان را روز کشته شدن ابن ملجم دانسته و شب بیست و هفتم کله پاچه و آجیل مراد می‌خوردند،[۶۰][۶۱] در شهرهای زیادی مانند کرمان، همدان، اردبیل، شاهرود و زنجان در این روز کیسه پولی به نام کیسه مراد برای برکت سالانه خود می‌دوختند.
رمضان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۲۳
سید محمد مهدی حسینی

انتخابات از دید اسلام

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۵ ق.ظ

انتخابات یکی از  نشانه های قدرت دینی و ملی مسلمانان در مشارکت امور مختلف می باشد و به جرات میتوان بیان کرد که انتخابات در اسلام پشینه ای به  اندازه ظهور اسلام دارد و پدیده ی جدید نیست. در صدر اسلام پیامبر (ص) تحت عنوان بیعت، حق مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی را به تمام مسلمانان اعم از زن و مرد داد و آنرا به عنوان درس حیاتی، الگو و نمونه به جا گذاشت  به طوری که میتوان به ادعا کرد برعکس ادیان دیگز حق شهروندی در اسلام از همان پیدایش اسلام محفوظ بوده است و انتخابات یکی از حقوق شهروندانی است که به فرموده امام خمینی (ره):

 باید جریان انتخابات، یک جریان صحیح باشد مردم احساس کنند انتخابات طوری که قانون انتخابات و اسلام می ‏خواهد عمل می ‏شود.

با اینکه بعضی از افراد فکر میکنند  انتخابات با اصول و معیار های که امروز در جوامع دموکراتیک مروج است؛ یک پدیده ای جدید است، اما احکام و سننی در دین مبین اسلام وجود دارند که با الگو قرار دادن، تفسیر و تحلیل آنها می توان به نظریه ای جامع در رابطه به انتخابات دست یافت. موجودیت این احکام و سنن در دین اسلام در میان  کسانی به وجود آمد که هیچ نشانی از تمدن در آنان یافت نمی شد و این مطلب نشان دهنده ای اهمیت و دقتی است که این آیین الهی به مسایل مربوط به تعیین یا انتخاب زمامدار و سایر موضوعات مهم ملی و بین المللی  داشته است.

احکام مربوط به انتخابات در اسلام را می توان  بصورت کلی در سه بخش شورا، اجماع و بیعت مورد مطالعه قرار داد و با مطالعه ای قرأن، سنت و تاریخ اسلام، ما به موارد متعددی از احکام و سنت ها بر می خوریم که مربوط به شورا و مشورت نمودن در امور مهم اجتماعی اند. پیامبر اکرم (ص) با آنکه خود مستقیماً از منبع وحی دستور اخذ می نمود، اما در بسیاری از موارد که مربوط به زندگی اجتماعی و دنیوی مردم می شد، با صحابه  مشورت می کرد و مناسبترین رأی و نظر را بر می گزید. هدف او از این کار فقط این بود که اصل مشورت نمودن در میان مسلمین رواج یابد و مسلمانان بیاموزند که در کار ها با یکدیگر مشورت کنند در آخر به بیان صحبت امام خمینی (ره) در رابطه با انتخابات خواهیم پرداخت :

وصیت من به ملت شریف آن است که در تمام انتخابات چه انتخابات ریاست جمهوری، یا نمایندگان مجلس شورای اسلامی و یا خبرگان رهبری در صحنه باشند و اشخاصی که انتخاب می کنند، بر اساس ضوابط باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۲۵
سید محمد مهدی حسینی

حضرت علی اکبر(ع)

چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۴۷ ق.ظ

زندگینامه حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین در سال 33 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود.

مادر بزرگوار وی لیلا دختر ابی مره است . لیلا برای امام حسین پسری آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا ، رویش روی رسول، گفتگویش گفتگوی رسول خدا ، هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا می نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید "هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چهره او می نگریستیم"؛ به همین جهت روز عاشورا وقتی اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین چهره به آسمان گرفت و گفت " اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الی رؤیة نبیک نظرنا الیه... " .

حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن وی را 18 سال و 20 سال هم گفته اند . او اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شجاعت و دلاوری حضرت علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسی او، در سفر کربلا به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد. سخنان و فداکاریهای وی نیز به خوبی مؤید این مطلب است .

وقتی امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنی مقاتل» گذشت، روی اسب چشمان او را خوابی ربود و پس از بیداری «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهی را تکرار کرد. حضرت علی اکبر وقتی سبب این حمد را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سواری می گوید این کاروان به سوی مرگ می رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. حضرت علی اکبر گفت: «فاننا اذن لا نبالی ان نموت محقین» پس باکی از مرگ در راه حق نداریم !

روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسی که اجازه میدان طلبید تا جان را فدای دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولی از ایثار و روحیه جانبازی او جز این انتظار نبود. وقتی به میدان می رفت، امام حسین در سخنانی سوزناک به آستان الهی، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولی تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد.

علی اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهای شجاعانه ای با انبوه سپاه دشمن داشت. پس از شهادت، امام حسین صورت بر چهره خونین حضرت علی اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد . (1)

حضرت علی اکبر (ع) الگوی جوانان

الف - ویژگیهای اخلاقی حضرت علی اکبر علیه السلام

علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه جوانان را به سوی خود جلب می کرد. آنچه در این فراز از داستان او گفته می شود، نکته هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.

علی صفات جد خود را می دانست، از این رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می کرد و خود را بدان صفات می آراست. به هنگام جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود ;

ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی داشت. در زندگی آسان گیر، ملایم و خوش خو بود، نگاهش کوتاه می نمودو به روی کسی خیره نمی شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می کرد، با آنان همسفره می شد و با دست خود دردهانشان غذا می گذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ حاکمی هراس نداشت.

هرگز عیب جویی نمی کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می دانست و از تحقیرآنان خود داری می ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می آورد، به دیگران بویژه نیازمندان انفاق می کرد. هرگاه کسی هدیه ای به او تقدیم می کرد،با گشاده رویی می پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت می کرد، می پذیرفت. به عیادت بیماران می رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می شدو هیچ یار از دست رفته ای را تنها نمی گذاشت.

برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت خویش قرار می داد. امور دنیوی واضطراب های مادی او را متزلزل نمی ساخت.

زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره مند می شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس توقع و انتظاری نداشت.

در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه دشمن هرگز او را بیمناک نمی ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می شتافت و دربرابر ظالمان می ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی گردانید، آرام نمی گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بی خبری باز می داشت.

به پاکیزگی و آراستگی علاقه ای وافر داشت و این صفت از دوران کودکی در او دیده می شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن اهتمام می ورزید.

بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان رفتار می کرد.

آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده اند :

قیافه اش بسیار با ابهت بود و چون ماه تابان می درخشید. به زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژه هایی پرموداشت، گونه هایش هموار و کم گوشت بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می نمود. از سینه تا ناف خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه اش پهن بود.

سرشانه هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق که زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می آید یااز روی سنگی به نشیب می رود. چون به طرف کسی بر می گشت با تمام بدن بر می گشت. دیده اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به آسمان.

بینی اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می تافت.

دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود.

پاره ای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشته اند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانسته اند.

... بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می توان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می نمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می تراوید. از این رو، امام حسین(ع) او را شبیه ترین مردم حتی نسبت به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول خدا(ص) معرفی می کرد.

آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می گشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را می شنیدند.

گاهی که اباعبدالله(ع) برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می شد، به علی می فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم.

کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه می شد، نگاه تحسین آمیز همگان را به دنبال داشت. (2)

ب- در ساحل فرات

علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت می انداخت. هنگامی که با 25 سوار به ساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحاب امام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.

عمویش ابوالفضل(ع) که خود در دلاوری و بی باکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام می کرد.

قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه های نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت نداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان می دهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتاب وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه های دانش و دانایی از اعماق وجودش می جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به سخن می گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن می گفت.

از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت می کرد،به عنوان «محدث » شناخته شد.

افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرت علی اکبر(ع) دیده می شد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبه ای برتر از دیگران قرار داشت.

ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهره مند باشیم، گاه توان تحمل سختی ها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست می دهیم و سنگینی ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را می رباید.

علی اکبر در چنین صحنه های سخت و طاقت سوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر می کرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئن بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمی انگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت : « اولسنا علی الحق » (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟

و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ نداریم.

این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت به علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتری هایش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می کردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران سزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشت سیرت که نام و نان خود را در تملق می یافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.

معاویه گفت: نه چنین نیست :

« اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف. »

شایسته ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین است که جدش رسول خدا(ص)است و جاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.

فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزون تر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست. (3)

مرقد حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت علی اکبر، نزدیکترین شهیدی است که با امام حسین دفن شده است. مدفن او پایین پای اباعبد الله الحسین قرار دارد و به این خاطر ضریح امام شش گوشه است. (4)

جوان کیست؟

جوان کسی است که مرحله ای به نام بلوغ را پشت سر گذاشته و تغییری کلی پیدا کرده است،؛ زیرا از دنیای بدون دغدغه کودکی خارج و به دنیای پرمسئولیت بزرگسالی وارد شده است. جوان شخصی است که دوره پستی و ناتوانی کودکی را پشت سرگذاشته و دوره سستی و ناتوانی دیگری به نام پیری را پیش رو دارد. لذا بهترین، فعال ترین و شاداب ترین دوره عمر هر انسانی دوره جوانی است. (5)

روایاتی در باب جوان و جوانی

پیامبر اکرم (ص): هیچ چیز محبوبتر در نزد خداوند متعال از جوان توبه کننده نیست و هیچ چیز مبغوضتر در نزد خداوند متعال از پیری که مشغول گناه است نمی باشد. (6)

پیامبر اکرم (ص): ای اباذر! هیچ جوانی به خاطر خدا، دنیا و سرگرمی های آن را کنار نگذاشت و جوانی خویش را در راه طاعت خدای پیر نکرد، جز اینکه خداوند پاداش 72 صدیق بسیار راست گو را به او عطا فرماید. (7)

پیامبر اکرم (ص) : بهترین جوانان شما کسی است که به پیران (از لحاظ تجربه و دور اندیشی) شبیه گردد. (8)

حضرت علی(ع): کسی که در کودکی دانش نیاموزد، در بزرگی پیشی نمی گیرد.

حضرت محمد(ص): توبه نیکو است ولی برای جوانان نیکوتر است.

حضرت علی(ع): ای گروه جوانان آبروی خویش را با ادب حفظ کنید و دین خود را با علم و دانش محافظت نمائید.

حضرت علی(ع): دو چیز است که برتری آنها را تنها کسی که آنها را از دست داده باشد می داند. (آن دو عبارت است از) جوانی و عافیت. (9)

امام خمینی ره و جوان و جوانی

از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت کنید به این که هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید.

« بهار توبه» ایام جوانی است، که بار گناهان کمتر و کدورت قلبی و ظلمت باطنی ناقصتر و شرایط توبه سهلتر و آسانتر است.

چقدر موجب افتخار است که جوانهای برومندی در مملکت ما، در خدمت اسلامند.

شما جوانان مسلمان لازم است که در تحقیق و بررسی حقایق اسلام، در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره اصالتهای اسلامی را در نظر گرفته و امتیازاتی که اسلام را از همه مکاتب دیگر جدا می سازد فراموش نکنید.

جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است.

مبارزه علمی برای جوانان، زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیتها و حقیقتهاست. (10)

جوان در نگاه غربیها

افسوس! اگر جوانان می دانستند و اگر پیران می توانستند. (هنری اشتاین، ادیب فرانسوی )

اشتباه جوانان در این است که فکر می کنند هوش می تواند جای تجربه را بگیرد و اشتباه پیران در این است که خیال می کنند تجربه می تواند جای هوش را بگیرد. (آنا هربرت )

در جوانی، اشتباه های بسیاری را باور می کنیم و در پیری، حقایق زیادی را باورنمی کنیم. (ضرب المثل آلمانی ) (11)

جنبه های مختلف جوانی

جوان و فطرت: جوان در فطرت و سرشت خویش، حق گرا و خداگراست و ویژگی هایی نظیر تمایل به ابتکار و خلاقیت و زیبایی دارد و باید زمینه های رشد این خصوصیات فطری برایش فراهم شود. او هم چون نهالی است که اگر به آن آفتاب، آب و خاک مناسب داده شود، رشد می کند و سالم می ماند و در برابر حوادث طبیعی خم به ابرو نمی آورد و از اصل خود بازگشت نمی کند تا این که همچون درختی تنومند و استوار گردد.

جوان و اندیشه: ای عزیزِ جوان، اندیشه به مانند آسیابی است که اگر گندم در آن بریزند آرد می دهد و اگر کلوخ در آن بریزند گرد و خاک می دهد و اگر هیچ نریزند، چون آسیاب دایم در حرکت است؛ خود را می ساید و از بین می برد و وجود اندیشه لغو می شود. ندانسته فکر کردن و ندانسته تصمیم گرفتن و عمل کردن موجب از بین رفتن کارآیی و ارزش اندیشه می شود. جوانان باید با علم صحیح و آگاهی کامل آینده خود را بسازند و اندیشه را با اهمیت و حیاتی و نه ساده و کم اهمیت تلقی کنند.

جوان و الگوپذیری: عدم آگاهی نسبت به پدیده های اجتماعی و عدم شناخت جوان نسبت به خود و کمال خویش و نبودِ الگوهای پذیرفتنی و وجود الگوهای نامناسب سبب انحراف جوان به سوی مکاتب فکری منحرف و پیروی از آنها می شود و به این ترتیب جوان از اصل خویش دور می شود.

جوان و پیروی از مردان خدا : زمانی که مربیان الهی هدف مقدس خود را، که دهوت به خداپرستی بود، به مردم عرضه می داشتند و مردم را به آیین حق می خواندند، بیشتر کسانی که گِردشان جمع می شدند و دعوتشان را صمیمانه اجابت می کردند جوانان بودند؛ چرا که جوانان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و ندای وجدانی خود می یافتند و آنان را بهترین پاسخگو برای تمنای فضیلت دوستی خویش می دیدند. جوانان با پیروی از مردان الهی، عالی ترین خواهش فطری انسانی خود را ارضا می کردند و از این راه موجبات خوشبختی مادی و معنوی خویش را فراهم می ساختند.

جوان و اندیشه پاکی: جوانان، عاشق حق و حقیقت و علاقه مند به تقدس اند جوان نسبت به نیکی و درستکاری حساسیت مخصوصی دارد و از آن لذت می برد. او در ذهن خود مدینه فاضله ای را ترسیم می کند که در آن تمامی ناپاکی ها از بین می رود.

مورسی دبس می گوید: در حدود پانزده تا هفده سالگی جوانان با ندای تقدس یا شجاعت، به لرزه در می آیند. آرزومند می شوند که جهان را از نو تشکیل دهند، بدی را نابود، و عدالت مطلق را حکم فرما کنند.

جوان و آزادی: از تمایلات سوزانی که با فرا رسیدن دوران جوانی با شدت و نیروی فراوان در نهاد جوانان بیدار می شود و آنان را مجذوب خود می سازد، خواهش آزادی است. انگیزه های جوانی مانند بادی است که برای راندن کشتی سودمند است، اما نباید بادبان کشتی را به حال خود واگذارشت و گرنه آدمی را با خود خواهد کشانید. آزادی بر اساس احساسات، آدمی خواری می کشاند و آزادی بر اساس عقل آدمی را با عزت و کمال هم پیمان می کند. محدود کردن تمنیات و خواهش های نفسانی شرط آزادی عاقلانه، و ثمره آن رسیدن به کمال است.

جوان و فضیلت خواهی: روح جوان خوبی ها را زودتر می پذیرد و به صفات انسانی سریع تر می گراید. امام صادق علیه السلام به یکی از دوستان خود به نام ابی جعفر احول که به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، فرمود: تبلیغ خود را به نسل جوان معطوف دار؛ زیرا جوانان زودتر حق را می پذیرند و سریع تر به خیر و صلاح می گرایند. در این حدیث، امام صادق علیه السلام به صفای باطن و فضیلت خواهی نسل جوان تصریح فرمودند و این مطلب اشاره به این دارد که در ایام جوانی میل به فضیلت خواهی در جوانان بیدار می شود.

جمال جوانی: موضوع زیبایی از مسائلی است که همواره مورد توجه اسلام بوده است؛ چرا که خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد. جمال دلپذیر و جذاب دوران جوانی، از زیبایی های طبیعی بشر است که در ایام جوانی با فروغ خیره کننده خود جلوه می کند. خودآرایی جوان امری است فطری. او همچنان که به خودآرایی می پردازد و جمال ظاهری را دوست دارد، شیفته فضایل اخلاقی و جمال سیرت هم هست؛ فضایلی چون فتوت، وفای به عهد، عزت نفس، رقت قلب و هزاران فضیلت دیگر. اما ای عزیز آگاه باش که جمال روحانی و سجایای اخلاقی تو چون شعله فروزانی است که اگر به خاموشی بگراید، مانند دسته گلی خواهی بود که با نوارهای رنگارنگ تزیین شده، اما بوی نامطبوع و زننده ای دارد و چنین دسته گلی هیچ گاه مورد پسندن واقع نخواهد شد.

جوان و رفاقت : انسان ها در تمام ادوار زندگی نیازمند دوستی با دیگرانند. آدمی از داشتن همدمی یک دل، احساس مَسرّت می کند و این احساس در جوانان بیشتر است. انتخاب دوست، برای نسل جوان از اساسی ترین مسائل است و دوستان دوران جوانی نقش موثری در خلق و خوی او دارند. دوستی بر اساس عقل و ایمان و مصاحبت با افراد پاک ضمیر آدمی را به کمال می رساند و از دست دادن آن همچون از دست دادن اعضای بدن است، همچنان که دوستی بر اساس احساس و مصاحبت با فرد فاسد، طبیعت آدمی را ناخودآگاه منحرف می سازد و روح شیطانی را جای گزین روح الهی می کند.

نیروی جوانی : مزارع سرسبز و خرم با کوشش جوانان آباد است، چرخ های عظیم صنایع با نیروی قوی جوان در حرکت است، ذخایر طبیعی که در اعماق معادن نهفته است با همت نسل جوان استخراج می شود، پایه های اقتصاد کشورها به نیروی فعال جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت ممالک بر عهده نسل جوان است و در نهایت صعود به بالاترین قله های کمال به دست توانای جوان میسر می شود.

جوان و تفریح : تفریح از مسائلی است که آیین اسلام همواره به آن اهمیت داده است. امام علی علیه السلام می فرماید: شادمانی باعث بهجت و انبساط روح و مایه نشاط است. جوان نیروی قدرتمندی در وجود خود دارد که در عرصه های گوناگون از آن استفاده می کند و برای سازماندهی این نیروی با ارزش نیاز به تفریح و پرکردن اوقات فراغت دارد.

 

جوان و مشکلات جامعه : جوانان به خوبی نشان داده اند که قدرت رفع دشواری ها و مشکلات اجتماعی را دارند و اگر از انرژی آنها به طرز صحیح استفاده شود، قادرند بزرگ ترین موانع موجود بر سر راه جامعه را از میان بردارند. همان گونه که برای حل مسائل نظامی از نیروی جوان بسیجی بهره گرفتیم، برای رفع مشکلات دیگر نظیر مشکلات اقتصادی نیز می توانیم از این نیروی قدرتمند و عظیم کمک بگیریم و امکانات و منابع فراوان موجود در کشور را به کار بگیریم.

جوان و عبادت : از حیله های بزرگ شیطان آن است که انسان را به توبه و پارسا پیشگی در پایان عمر و زمان پیری وعده می دهد و او را به در جوانی غفلت می کشاند و بدین ترتیب هر روز که از عمر می گذرد زنجیرهای شیطانی محکم تر می شود. به همین جهت است که تهذیب نفس و عبادت در جوانی با وجود مکرهای نفسانی و شیطانی دارای ارزش بسیار است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند: برتری کسی که جوانی خدای را عبادت کند بر کسانی که در پیری به عبادت روی می آورند، به سان برتری پیامبران بر سایر مردم است. پس تا جوانی در دست توست، در عمل و در تهذیب نفس کوشش کن.

جوان و خلاقیت : بنابر نظر استرن برگ متداول ترین برداشت از خلاقیت عبارت است از این که فردْ فکری نو و متفاوت ارائه دهد. این پویایی فکری در جوان بیشتر است. او علاقه مند است آثار تازه ای که پر از نشاط و تازگی است خلق کند؛ چه آن که او همه چیز را جوان و تازه و پرنشاط می بیند و با خلق آثار نو می خواهد به مردم ثابت کند که دنیا پر از خوبی هاست.

جوان و مسئولیت پذیری : نقش عظیم جوانان پسر و دختر در شکل گیری انقلاب ما و حفظ آن بسیار مؤثر و تأمل کردنی است. از این رو نادیده گرفتن مسئولیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این نسل پویا و کودک انگاشتن آنان کار غیر منطقی و ناصوابی است. (12)

جوان در آینه شعر

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

  نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را (محمدحسین شهریار
دریافت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۴۷
سید محمد مهدی حسینی

ولادت حضرت علی (ع)

چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۳۶ ق.ظ

برق چشمان تو بر ظلمت میدان تابید
کوه لرزید و به یمن قدمت ویران شد
خوب فهمید خودش تیغ علی یعنی چه
آنکه از دیدن شمشیر دودم عریان شد!

 

تیغ در مرحله ی آخر تعریف علیست
پدرم گفت از این وصف کمی دلگیر است
همه ی زندگی ات بوی عطوفت دارد
چه کسی گفته علی یکسره با شمشیر است؟!

 

از علی گفتم ویک بند جسارت کردم
کاش میشد بزنم از بدنم دستم را
کاش قصاب جوانمرد تو باشم آقا
تا به دستم بزنی خوب ترین مرهم را

 

پدرم گفت خدا را به خدا در عالم
آنکه اول به تو رو کرد فقط میفهمد
شانه ی زخمی ات از عشق حکایت دارد
پینه ی دست تورا مرد فقط میفهمد

 

پدرم گفت همانند پیمبر هستی
جان خود میدهی و مال امانت را نه
پدرم گفت چه بسیار یلان از دستت
تیغ خوردند ولی زخم زبانت را نه

 

هرکسی پیش من از وصف خدا میگوید
اصلاً انگار فقط از تو به من میگوید
پدرم گفت نبی در شب معراج شنید
که شبیه تو خداوند سخن میگوید

 

پدرم گفت پس از مرگ پیمبر دیگر
هرکسی مدعی دین پیمبر شده بود
فصل افراط شد و خانه نشینت کردند
از علی هرکسی انگار علی تر شده بود

 

پشت هم زخم زبان خوردی و ساکت ماندی
چقدر خوبی ناگفته به مردم کردی
چقدر حرف که پشت سرتو گفتند و
صبر کردی و به یک شهر تبسم کردی

 

پدرم روز پدر گفت برایم از تو
تا از این پس پسرش هم پی راهش باشد
پدرم زندگیم بوده و من میخواهم
که فقط دست خودت پشت و پناهش باشد...

مولا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۳۶
سید محمد مهدی حسینی

فصل بهار

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۴۱ ق.ظ

نوروز، از نفس های معتدل بهار می تراود و در سفره گلدار هفت سین دمیده می شود؛ سفره ای که در آن ماهی قرمزی، تکرار تازه زندگی را میان تنگ کوچکی از آب گوشزد می کند.

نوروز، هفت سین را از بازار بهار می آورد و با سلیقه می چیند تا عشق را از پس گونه های سرخ «سیب»، هدیه کند، تا شمه ای از بهشت را از لابه لای گلبرگ های «سنبل»، به ارمغان آورد. حالا برکت را در طعم پر از شیرینی و گندم «سمنو» می توان چشید.

می توان با گیسوان شانه خورده سبزه ای جوان که تکه ای از طبیعت را به خانه آورده، طراوت را دسته کرد و دانه دانه «سکه های نو» را که در کنار سفره برق می زنند و بوی عید می دهند، در دست های کودکانه کاشت تا شوق معصوم کودکی، در باغ چشمشان بشکوفد.

پابه پای شگفتی هایی که در این دایره از هم پیشی می گیرند، آنچه در نگاه نافذ انسان آرمیده است، به بلندای رتبه خویش برمی خیزد و کتاب طبیعت را تنها در قاب کوچک پنجره ورق نمی زند و هفت سین سفره دل را به سنبل و سیب و سبزه و... خلاصه نمی کند تا هفت «سلام» آسمانی از معجزه بیان، نص قرآن به سرای سینه اش میهمان شود؛ میهمانی که در سنت ایرانی ـ اسلامی، بالانشین رواق سینه هاست:

«سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَحیمٍ»

درودی است که از جانب بی همتا خداوند، ارسال می شود؛ بی آنکه واسطه ای پیام آور این محبت باشد.

«سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»

برکت و سلام در پرده شب هایی است که به بیداری دل، زنده می داریم تا تولد سپیده، افق را چراغانی کند.

«سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ»

«سلام» و «رحمت» خداوند جاری است تابنده بر نوح؛ او که سکان کشتی رسالت را رو به سمت ساحل توحید، به دست گرفت.

«سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ»

و ابراهیم که برای شکستن شرک، مجسمه های سنگی را تبر زد.

«سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»

و موسی که از کفر و بهانه های بنی اسرائیل، نبوتش را به ستوه نیامد و هارون که حق برادری را به جای آورد.

«سَلامٌ عَلی آلِ یاسینَ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ»

«سلام» و «رحمت» خداوند بر «آل یاسین» و جامعه انبیا، رسولان حقیقت که امانتدار الهام الهی بودند تا فطرت پرستش را از حوالی لانه بت ها و بیراهه مکاتب و جهل و خرافات دور سازند.
بهار بی یار
بهار بی یار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۴۱
سید محمد مهدی حسینی

علم چیست؟

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۵۶ ق.ظ

علم (در این جا: رشتۀ مطالعاتی و نه صِرف یقین و باور) به معنای مطالعاتی ساختاری است برای تولید و ساماندهی دانش دربارهٔ جهان طبیعی در قالب توضیح‌ها و پیش‌بینی‌های آزمایش‌شدنی (برابر نهاد science) [۱] .[۲][۳][۴][۵]

همچنین علم به معنای «مجموعه دانسته هایی است منسجم و روشمند در بارۀ یک موضوع یا مطالعاتی است که در کار دستیابی به یک هدف معرفتی است؛ گزاره های یک علم ممکن است اعتباری و موضوع آن جزیی و مشخص باشد. مانند فیزیک (توصیفی)، بهداشت، علم اخلاق، منطق (هنجاری)، فقه و حقوق (هنجاری، توصیفی و اعتباری)، کلام (هدف محور) جغرافیا (موضوع جزیی)، و... فیلسوفان علم، علم را باور صادق موجه هم توصیف می کنند» [۶][۷] (برابر نهاد Knowledge)

یک معنای قدیمیتر و نزدیک که امروزه هنوز هم به کار می‌رود متعلق به ارسطو است و دانش علمی را مجموعه‌ای از آگاهیهای قابل اتکا می‌داند که از لحاظ منطقی و عقلانی قابل توضیح باشند. (بنگرید به بخش تاریخ و ریشه‌شناسی)[۸] همچنین گاه به مجموعه گزاره هایی اطلاق میشود که دانشمندان در کاوشهای علمی حول یک موضوع یا برای تامین یک هدف (در علوم کاربردی یا علوم بدون موضوع مانند علم کلام) گردآورده اند و بین انان بر اساس زبان علوم مورد گفتگو قرار میگیرد. البته گاه به معنای عام شامل فلسفه هم می شود.[۹] به خاطر این که علم اهمیت بالایی دارد درسی به نام علوم تجربی و رشته علوم انسانی در مدارس ایران تدریس می شود.

انیمیشن نشان دادن حرکت قاره‌ها: از جدایی پانگه آ تا به امروز

محتویات

تاریخ علوم

از عصر کلاسیک علوم به عنوان یک نوع دانش با فلسفه ارتباط نزدیکی داشتند. در اوایل عصر مدرن دو کلمهٔ علم و فلسفه در زبان انگلیسی به جای هم به کار برده می‌شدند. در سدهٔ ۱۷ میلادی فلسفهٔ طبیعی (که امروز علوم طبیعی نامیده می‌شود) به تدریج از فلسفه جدا شد.[۱۰][۱۱] با این حال علم همچنان کاربردی وسیع برای توضیح آگاهی‌های مطمئن در مورد یک موضوع داشت. به همین ترتیب هم امروزه نیز در عصر مدرن همچنان علم برای موضوعاتی همچون علم کتابداری و یا علوم سیاسی کاربرد دارد.

در عصر مدرن، علم معادل علوم طبیعی و فیزیکی به کار می‌رود، لذا محدود به شاخه‌هایی از آموختن است که به پدیده‌های دنیای مادی و قوانین آنها می‌پردازد. این هم‌اکنون معنای غالب علم در کاربرد روزمره‌است.[۱۲] این معنای محدودتر از علم که خود بخشی از علم شده‌است، تبدیل به مجموعه‌ای از تعریف‌های قوانین طبیعت شده که بر مبنای مثال‌های اولیه‌ای همچون قانون کپلر، قوانین گالیله و قوانین حرکت نیوتن بنا شده‌اند. در این دوره رایج‌تر شد که به جای فلسفه طبیعی علوم طبیعی به کار رود. در طی سدهٔ نوزدهم میلادی کلمهٔ علم بیش از پیش مرتبط ب مطالعهٔ منظم دنیای طبیعت شد، شامل فیزیک، شیمی، زمین‌شناسی و زیست‌شناسی. این منجر به قرارگیری مطالعات تفکر انسان و جامعه در یک برزخ زبان‌شناسی شد؛ که در نهایت منجر به قرارگیری این مطالعات دانشگاهی در زیر عنوان علوم اجتماعی شد. به همین ترتیب هم امروز قلمروهای بزرگی از مطالعات منظم و دانش وجود دارند که زیر سرفصل کلی علم قرار دارند، همچون علوم کاربردی و علوم صوری.[۱۳]

به طور کلی اطلاعات مجموعه‌ای از داده‌های خام و پردازش نشده‌است. پردازش اطلاعات، تولید علم می‌کند، و علمی که روشش تجربی و نتایجش آزمون پذیر و موضوعش جهان خارج باشد، علم تجربی نامیده می‌شود.





تعریف علمی سیستماتیک دارد


با روش علمی با آن برخورد می‌شود

علمی می‌نماید
خرافه شبه‌علم علم حاشیه‌ای علم اولیه علم (جریان رایج)

امروزه با توجه به مطالعات گسترده ای که در چند حوزه بزرگ از جمله معرفت‌شناسی و علوم شناختی صورت گرفته مسئله ساختار علم و نحوه تولید و فرآینده های ثبات و تحول آن نظریات و دیدگاه های گوناگونی مطرح شده است. مثلاً حمید رجایی نظریه ذره ای کهکشان سانی بودن علم (Galaxy-like theory) را مطرح نموده و معتقد به یکپارچگی علم و در تعامل بودن شدید همه اجزاء علم است.[۱۴][۱۵] همچنین مانوئل لیما بر این باور است که علم امروزه ساختاری شبکه ای یافته و دیگر به صورت درختی نمیتوان آن را دید.[۹] [۱۶]

مفهوم دیگر علم در زبان فارسی

علم در زبان فارسی به معنایی متفاوت و عام تر از معادل انگلیسی اش (Science) به کار می‌رود. در این مفهوم علم معادل هر نوعی از دانش (Knowledge) است. واژه علم در این مفهوم کلی شامل هر نوع آگاهی نسبت به اشیاء، پدیده‌ها، روابط و غیره‌است، اعم از اینکه مربوط به حوزه مادی و طبیعی باشد و یا مربوط به علوم معنا و ماوراءالطبیعه. در این تعریف قواعد روش علمی برای دستیابی به آن دانش الزامی نیست و علم شامل مجموعه‌ای از آگاهی‌ها، دانش‌ها و معلوماتی است که انسان توانسته از طریق روش‌های گوناگون تا به امروز به آنها آگاهی پیدا کند. اصطلاحاتی چون علم اخلاق، علم حدیث و علم ریاضیات نشان دهنده کاربرد این معنا از علم هستند.[۱۶]

در مقابل مفهوم علم به‌طور خاص وجود دارد که معادل واژه انگلیسی Science است که از ریشه لاتینی «ساینتیا» به معنای دانستن گرفته شده‌است و متناظر با آن بخشی از دانش بشری است که از طریق روش‌های تجربی حاصل شده‌است و قواعد علوم تجربی بر آن حاکم است.[۱۷]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۵۶
سید محمد مهدی حسینی

شهید مهدی زین الدین

چهارشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۳۹ ق.ظ

سردار سر لشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین

فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع)

به سال 1338 ه.ش در کانون گرم خانواده ای مذهبی ، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع ، در

تهران دیده به جهان گشود .

مادرش بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی

نمود . داشتن وضو ، مخصوصا هنگام شیر دادن فرزندانش برایش فرضیه بود و با مهر و محبت مادری

، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می داد.

نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او در اوان کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر

قرائت مستمر آن تلاش نماید . پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی

داشت ، کمک می کرد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۳۹
سید محمد مهدی حسینی

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۰۳
سید محمد مهدی حسینی